سیاوش طهمورث کارگردان و بازیگر نمایش «معرکه در معرکه» معتقد است نسل امروز مانند ۳۰ سال قبل با مفاهیم مستتر در این اثر نمایشی ارتباط برقرار می کند.

خبرگزاری مهر-گروه هنر-فریبرز دارایی، آروین موذن زاده؛ طی بیش از ۴ دهه در تئاتر ایران آثار درخور توجهی توسط هنرمندان مطرح تئاتر کشور تولید و اجرا شده اند که با گذشت سال ها از زمان اجرای این آثار، همچنان به یادماندنی هستند. تعداد کمی از این آثار توسط همان کارگردان و گروه نمایشی بازتولید و اجرا شدند اما بسیاری از این آثار دیگر به صحنه بازنگشتند.

یکی از این آثار به یادماندنی نمایش «معرکه در معرکه» نوشته داود میرباقری است که با بازی و کارگردانی سیاوش طهمورث از چهره های مطرح تئاتر ایران اولین بار در سال ۱۳۷۲ در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت. طهمورث این اثر نمایشی را چندین سال بعد در رپرتوآر آثار میرباقری، در حوزه هنری نیز به صحنه برد.

نکته جالب توجه این است که «معرکه در معرکه» طی اجراهای خود با استقبال قابل توجه مخاطبان و منتقدان تئاتری همراه بود و همیشه از این نمایش به عنوان یکی از آثار موفق تئاتر معاصر ایران نام برده می شود؛ نمایشی درباره تقابل نیروی خیر و شر و نمایش منش و مرام پهلوانی در دنیایی پر از ریا و نیرنگ.

طهمورث طی ۲ دهه اخیر بارها دغدغه به صحنه بردن مجدد «معرکه در معرکه» را داشت که این امر به دلایل مختلف میسر نشد تا سرانجام این اثر نمایشی با حضور بازیگرانی جدید بار دیگر راهی صحنه نمایش شد و این بار مخاطبان در بهار سال ۱۴۰۲ تماشاگر «معرکه در معرکه» در تماشاخانه ایرانشهر شدند.

بازتولید این اثر نمایشی، نگاه طهمورث و دغدغه او نسبت به نمایش ایرانی، دلایل اجرای چندین باره «معرکه در معرکه»، موضوعیت داشتن مفاهیم مدنظر این نمایش در زمان حال و دغدغه برقراری ارتباط نسل جوان با فرهنگ و نمایش ایرانی بهانه ای شد تا با این چهره شناخته شده تئاتر ایران و بازیگران جدید این اثر نمایشی به گفتگو بپردازیم.

در این نشست علاوه بر سیاوش طهمورث میزبان سیروس سپهری، مجید رحمتی و دنیا فتحی بازیگران نمایش نیز بودیم که در مباحث مختلفی که مطرح شد با ما همراه بودند.

در بخش اول این نشست می خوانید:

* آقای طهمورث شما سال ۷۲ نمایش «معرکه در معرکه» را به صحنه بردید که اجرایی بسیار پرمخاطب و موفق بود و هنوز بعد از گذشت ۳۰ سال از یادها نرفته است، وقتی درباره تئاتر ایران در دهه ۷۰ صحبت می کنیم حتماً نمایش شما جزو آثار به یادماندنی آن دوره است. دلیل اینکه بعد از گذشت ۳۰ سال تصمیم به بازتولید این اثر نمایشی گرفتید چه بود؟ آیا در شرایط این روزهای جامعه که منش پهلوانی و جوانمردی کم رنگ شده علاقه مند بودید نسل جوان را هم با این ویژگی های در حال فراموشی آشتی دهید؟ در اجرای جدید چقدر رویکردتان به متن تغییر کرده و فکر می کنید نسل جدید چقدر با پهلوان نمایش همذات پنداری می کند و اصلاً واکنشش را در مقابل ظلمی که به او می شود، می پذیرد؟

طهمورث: برخی ویژگی ها و رفتارها در جامعه وجود دارد که هیچ گاه کهنه نمی شوند. به عنوان نمونه ما ۲ نویسنده بزرگ در جهان داریم؛ شکسپیر و چخوف که از نظر من چخوف کهنه شده اما شکسپیر همچنان به روز است. خب دلیل این اتفاق چیست؟ چون چخوف صحبت های سیاسی و اجتماعی می کند اما شکسپیر مسائل انسانی را مطرح می کند.

مسائل انسانی هیچ وقت در جامعه بشری کهنه نمی شود در نتیجه اگر نسبت به ۳۰ سال قبل نسل عوض شده و ما داریم صحبت های ۳۰ سال قبل را باز هم تکرار می کنیم، دلیلش این است که از چیزی صحبت می کنیم که کهنه نمی شود و حتی ممکن است ۳۰ سال بعد هم اگر زنده باشم و قدرتش را داشته باشم باز این نمایش را اجرا کنم. دلیل دومش هم این است که وقتی جامعه به رکود و تکرار خودش می رسد و وقتی که پیشرفت آن چنانی در روحیه انسانی ندارد، مجبور هستید دوباره حرفی را تکرار کنید تا بتوانید آن مفاهیم را دوباره به مخاطبتان القا کنید.

* «معرکه در معرکه» برای من به عنوان یک خبرنگار اجرایی فوق العاده نوستالژیک است به شکلی که هم اجرای ۳۰ سال قبل را دیده ام و هم اجرایی که چند سال قبل در رپرتوار نمایش های داوود میرباقری در حوزه هنری داشتید. از این رو در طول این سال ها من به عنوان یک مخاطب، علاقه مند به دیدن این اثر نمایشی بودم اتفاقی که شاید برای خیلی از مخاطبان قدیمی نمایش نیز رخ داده باشد و مشتاق تماشای دوباره این اثر باشند. دوست داریم بازیگرها هم وارد بحث شوند و از تجربه شان در مواجهه مجدد با این نمایش و ایفای نقش در این اثر بگویند.

مجید رحمتی: زمانی که «معرکه در معرکه» سال ۷۲ به صحنه رفت من هنوز دانشجو نشده بودم و بعدها در دوران دانشجویی نمایشنامه آقای میرباقری را خواندم که البته نمایشنامه چاپ شده نسبت به اجرای آقای طهمورث حدود یک سوم افزوده دارد. از همان دوران دانشجویی ما برای کلاس های فن بیان، یا دورخوانی و کارهای کلاسی از این نمایشنامه استفاده می کردیم و همیشه این متن برایم اثری نوستالژیک بوده است و در دوران دانشجویی هم اتودهای از نمایشنامه می زدیم. اما همانطور که آقای طهمورث هم گفتند مفاهیم مستتر در نمایشنامه از مفاهیم ازلی و ابدی است که در هیچ دوره ای کهنه نمی شود و جای این نوع نمایشنامه ها در این زمانه خیلی خالی است. چون علاوه بر اینکه از مفاهیم ازلی ابدی حرف می زند ما را با ریشه های خودمان و البته آداب و رسوم و آئین های جوانمردی آشنا می کند که به نظر من خیلی سال است در این کشور، آئین های جوانمردی در حال رنگ باختن و از بین رفتن هستند.

رویکرد آقای طهمورث در اجرای مجدد چنین نمایشی قابل ستایش است و واقعاً مانند فرماندهی عمل می کند که همه چیز را تحت کنترل دارد و خود من شخصاً سربازش هستم و دوست دارم در این راه سنگر را حفظ کنم و این مفاهیم را به نسل جدیدی که با آنها غریبه هستند، انتقال دهم.

مجید رحمتی

سیروس سپهری: پیرو صحبت های آقای طهمورث باید بگویم در سالیانی که گذشت فرهنگ تبدیل به ضدفرهنگ شده است و رفتارها، اخلاقیات و خلق و خوی آدم ها روز به روز تغییر می کند. شاید در گذشته اگر کسی نیمه شب در خانه من را می زد و مشکلی داشت من حتی اگر خودم هم توانایی برطرف کردن مشکلش را نداشتم از آشنایان دیگرم کمک می گرفتم. حتی زمان جنگ هم این همدلی و همراهی نسبت به خانواده و همسایه و دوستان در میان مردم وجود داشت اما الان شرایط به شکلی شده که هیچکس به هیچکس نیست و حتی خواهر و برادر سر هم کلاه می گذارند و صفات نیک مردم روز به روز بیشتر از گذشته رنگ می بازد.

طهمورث: اینکه شایع شده هنرمند باید یک قدم از جامعه جلوتر باشد به این معنی نیست که باسوادتر و باشعورتر است و آگاهی بیشتری دارد بلکه به این معنی است که یک قدم جلوتر را می بیند، فقط همین به خاطر دارم سال ۷۲ که نمایش «معرکه در معرکه» اجرا شد ما با همراهی دوستان تئاتری مان از کرمانشاه یک مینی بوس کرایه کردیم و به تهران آمدیم تا نمایش را ببینیم از این رو زمانی که به من پیشنهاد بازی در این نمایش را دادند یکی از اتفاقات خوب زندگی ام رقم خورد. یکی از دلایل خوشحالی از بازی در این نمایش پرداخت به موضوعات انسانی است که هیچ گاه کهنه نمی شوند.

معتقدم، رسالت و تمام توان یک هنرمند باید این باشد که بتواند در جامعه خودش تأثیرگذار باشد و در راستای ارتقای فرهنگ جامعه بکوشد. بزرگی می گفت تئاتر فرهنگ ساز است، ملتی که تئاتر ندارد ادب ندارد و ملتی که ادب ندارد بی فرهنگ است. اما متأسفانه این روزها شرایط جامعه به سویی می رود که اهمیتی برای تئاتر قائل نیستند و می گویند اگر تئاتر نداشته باشیم مگر چه اتفاقی می افتد اما علی رغم اینها ما تمام تلاشمان را می کنیم تا مفاهیم انسانی مستتر در این نمایش را به منصه ظهور برسانیم.

* خانم فتحی شما به عنوان نسل جوان ممکن است دیدگاه متفاوتی نسبت به حرف زدن از منش پهلوانی در این زمانه داشته باشید. از نظر نسل شما تا این اندازه گذشت و فداکاری در جامعه امروز به کار می آید یا خیر؟

دنیا فتحی: معتقدم مساله رادمردی و جوانمردی و مفاهیمی که نمایش «معرکه در معرکه» ارائه می کند در هر زمانی مورد توجه هستند و فرقی ندارد که در چه دوره ای مطرح می شوند اما معتقدم بچه هایی که هم نسل من هستند و تئاتر کار می کنند باید نمایش ایرانی را بشناسند و نمایش «معرکه در معرکه» یک اثر کاملاً ایرانی است از این رو باید به دیدن این نمایش بنشینند و یاد بگیرند.

سیروس سپهری و دنیا فتحی

* آقای طهمورث پیشینه شما در تئاتر و حضورتان در کارگاه نمایش از شما چهره ای ممتاز در عرصه تئاتر ساخته است و همیشه یکی از دغدغه های اصلی تان نمایش ایرانی بوده است و خود من اکثر کارهایی که از شما دیده ام نمایش های ایرانی بوده و نقطه عطفش را هم می توان همین نمایش «معرکه در معرکه» دانست که در دوره های مختلف با گروه بازیگران متفاوتی به صحنه رفته است. این روزها زیاد نسبت به نمایش های ایرانی اقبالی وجود ندارد و اکثر هنرمندان به سمت نمایش های اکسپریمنتال گرایش پیدا کرده اند در حالی که سیر فرهنگی رفتن به سمت چنین تجربه گرایی هایی هم در تئاتر ایران طی نشده است. درباره دغدغه تان در پرداختن به نمایش های ایرانی که چند دهه با شماست صحبت می کنید؟

طهمورث: اینکه شایع شده هنرمند باید یک قدم از جامعه جلوتر باشد به این معنی نیست که باسوادتر و باشعورتر است و آگاهی بیشتری دارد بلکه به این معنی است که یک قدم جلوتر را می بیند فقط همین. من قبل از انقلاب شکسپیر هم کار کردم و چخوف و برشت هم کار کردم اما واقعیتش این است که همان اوایل انقلاب و با حرکتی که در جامعه رخ داد متوجه شدم که این فرهنگ دارد مورد تهاجم قرار می گیرد و مجبور بودم نگهش دارم. به همین دلیل تصمیم گرفتم از سنت های خودمان در آثارم استفاده کنم و چون منابع زیادی در دسترس نبود جاهایی جسارت کردم و خودم نوشتم. مانند نمایش «حلاج» و «بچه ها و خمره سخنگو» که برای بچه ها کار کردم؛ با وجودی که خودم را نویسنده نمی دانم و در بقیه موارد هم طرح هایم را به نویسنده های خوبی که فعالیت می کردند، دادم و آن ها هم مفاهیم مد نظر من را به خوبی به نگارش درآوردند.

* داوود میرباقری هم نمایشنامه «معرکه در معرکه» را برای شما نوشته بود.

طهمورث: بله و کلاً اگر به متنی که میرباقری چاپ کرده و خیلی هم فوق العاده نوشته است، دقت کنید متوجه می شوید که ابتدا و انتهای نمایش اصلاً در نمایشنامه وجود ندارد و ایده های کارگردانی من هستند. اما دیالوگ ها فوق العاده هستند و فکر شده نوشته شده اند و خود من هم در نگارش متن کنار میرباقری بودم و نظرهایی ارائه می دادم. حتی قبل از اینکه متن نوشته شود من تمرین های نمایش را با همان گروه اولیه آغاز کرده بودم.

به هر حال تصور من این است که ما می توانیم آداب و رسوم خودمان را بدون اینکه به آن غره شویم حفظ کنیم و آن را نگاه داریم چرا که معرفت و شعور عجیبی در این آداب و رسوم وجود دارد که نسل جدید آن را نمی شناسد.

چرا ژاپن و هند تمام آداب و رسوم کشورشان را حفظ می کند؟ چون قرن ها تاریخ و مفاهیم پشتشان است. باید ببینیم چه چیزهایی پشت این آئین ها و رسوم قرار دارد، مثلاً اینکه به عنوان یک سنت بیاییم و تعزیه کار کنیم کافی نیست بلکه باید ببینیم چه چیزهایی پشت این تعزیه وجود دارد چون از نظر من اگر مسائل مذهبی را از تعزیه بگیریم پشتش را خالی کرده ایم از این رو معتقدم ویژگی هایی که عقبه یک سنت و آئین وجود دارد آنها را ارزشمند می کند.

برای اینکه روشن تر صحبت کنم مثالی برایتان می زنم. من چند سال قبل نمایشی به نام «هیچ در هیچ» را اجرا کردم که واقعیتش هیچ بود برای اینکه حسی در من بود که مرا اذیت می کرد و نمی توانستم نقطه عطفش را پیدا کنم و چون اذیت می شدم با خودم گفتم باید حتماً آن را پیدا کنم. این وظیفه کسی است که در کار هنر است و باید مسائلی را که اذیتش می کند، پیدا کند؛ مسائلی که از دل جامعه گرفته می شوند. این نمایش واقعاً از دل هیچ شکل گرفت و من تنها یک واژه یا مفهوم را به بازیگرانم می گفتم و بعد می رفتیم روی صحنه و بر همان اساس کار را به شکل بداهه اجرا می کردیم.

طهمورث: من شدیداً تحت تأثیر جامعه خودم هستم و شدیداً ایران را دوست دارم، حتی جوی های لجنش را هم دوست دارم. نمی دانم چرا ولی گرفتار این فرهنگ هستم. من تعزیه خوانی کردم، مداحی و شاهنامه خوانی و خیلی کارهای دیگر هم انجام دادم اما هنوز دلم می خواهد باز چیزهای جدید را در جامعه و فرهنگ خودم پیدا و تجربه کنم به همین ترتیب ۷ نمایش در ۷ شب اجرا شد. در یکی از شب ها که اصغر همت در نمایش بازی می کرد در پایان به من گفت ما ناخواسته نمایش «تله موش» را بازی کردیم و من گفتم که درست است چون این اتفاق به دلیل تأثیر جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم و حتماً داستان «تله موش» جایی در زیست شما تأثیر داشته است اما واقعیت این است آن چیزی که در نمایش ما ایجاد شد، ایرانی بود چون بر پایه خلق و خو و خصلت ایرانی شکل گرفته بود.

البته مفاهیمی وجود دارند که جهان شمول هستند و نمی توان گفت که ایرانی یا فرنگی هستند مانند کینه، حسادت، عشق، نفرت، دشمنی که مسائلی انسانی هستند و در همه جای دنیا وجود دارند اما اگر این مفاهیم را ایدئولوژیک کنیم دیگر جهانی نیستند چون این ایدئولوژی خاص یک فرهنگ به خصوص است از این رو بسیاری از مفاهیم متعلق به جامعه ما نیست. ما هنوز از فئودالیته به صورت کامل خارج نشده ایم برای همین نمی توانیم مدرنیته را قبول کنیم چه برسد به پست مدرن. ما باید مراحلی را برای رسیدن به یک فرهنگ خاص طی کنیم تا بتوانیم آن را از آن خود کنیم اما این روند در جامعه ما طی نمی شود.

من شدیداً تحت تأثیر جامعه خودم هستم و شدیداً ایران را دوست دارم، حتی جوی های لجنش را هم دوست دارم. نمی دانم چرا ولی گرفتار این فرهنگ هستم. من تعزیه خوانی کردم، مداحی و شاهنامه خوانی و خیلی کارهای دیگر هم انجام دادم اما هنوز دلم می خواهد باز چیزهای جدید را در جامعه و فرهنگ خودم پیدا و تجربه کنم. می دانم که به هر حال رفتنی هستم اما شاید همین تجربیاتی که به دست می آورم دلیلی بشود که بتوانم کسی را با خودم همراه کنم که این فرهنگ را زنده نگه دارد.

من اکثراً با جوان ها کار می کنم به این دلیل که آنقدر قداست و پاکی در آن ها وجود دارد و هنوز آنقدر آلوده نشده اند که می شود راحت تغییرشان داد و به راه درستی که تصور می کنید درست است، بکشانیدشان. ولی کسی را که هم سن و سال من است، مشکل می توانم تغییر دهم. شاید به من احترام بگذارد و آنچه را که می گویم انجام دهد اما من آن را نمی خواهم بلکه می خواهم مفاهیم حرف های من را بفهمد و بعد عملی شأن کند.

الان بازیگران نمایش شاهد هستند من به بازیگرانم می گویم اول مفهوم جمله ای را که می خواهید، بگویید بفهمید بعد آن دیالوگ را به زبان بیاورید چون حرفی که ما می زنیم باد هواست مگر اینکه مفهومی پشتش باشد. اگر معنایی پشت جملات ما نباشد تأثیرگذار نخواهند بود. در هر حال باید بگویم که من گرفتار فرهنگ این اجتماع هستم و می ترسم که مضمحل شود و ما هویت اجتماعی و فرهنگی خودمان را از دست بدهیم و پشت آن، هویت انسانی نیز از تاریخ ما پاک می شود از این رو شروع کردم به اجرای نمایش های ایرانی تا طرح هایی را که از جامعه خودم می گیرم به آن تحویل دهم و زنده نگهش دارم.

معتقدم الان جا پای نمایش های فرنگی و نویسندگان خارجی در کشور ما سفت است اما چیزی که جا پای سفتی ندارد نمایش های ایرانی است البته می توانیم اینجا پا را سفت کنیم و هنوز دیر نشده است.

* آقای سپهری شما به عنوان یک هنرمند باسابقه تئاتر فکر می کنید چقدر جامعه ما نیازمند حفظ و بازیابی آئین ها و سنن گذشته و انتقالش به نسل امروز است؟

سپهری: همانطور که استاد طهمورث گفتند هر کشور و ملتی فرهنگ و هویت خاص خودش را دارد و متأسفانه فرهنگ جامعه ما رو به رنگ باختن است و ما حتی این روند را در معماری هم می بینیم. به عنوان نمونه اگر چشمان ما را ببندند و در کشوری مانند سوریه و یا هند باز کنند از معماری و سبک بناهای آن کشور می فهمیم که در هند یا سوریه هستیم اما ایران حتی در معماری اش هم دچار بی هویتی شده است چه برسد به تئاتر.

من نیز تا زمانی که فرهنگ خودم را نشناختم و به هویت خودم نرسیده ام به سراغ هویت بیگانه نخواهم رفت چون در غیر این صورت ملغمه ای از آن بیرون می آید که متعلق به هیچ فرهنگ و شیوه ای نیست و مفهومی را منتقل نمی کند. زمانی هم که به کارگردان اثر اعتراض می کنید، می گوید من می خواهم تجربه کنم. خب تماشاگر چه گناهی کرده که مجبور است تجربه ناقص شما را ببیند از این رو ما باید فرهنگ خودمان را بعد از یادگیری توسط کار و هنر خود به منصه ظهور بگذاریم و به مخاطب منتقل کنیم.

* آقای طهمورث زمانی که تصمیم به بازتولید نمایش گرفتید چقدر به جذب مخاطب جدید و حتی کسب درآمد فکر کردید؟ دیده شدن و سر زبان افتادن مجدد نمایشی که آنقدر محبوب است مد نظرتان بود یا فقط قصد داشتید مفاهیم و پیام مد نظر را به تماشاگران تازه انتقال دهید چون در شرایطی که این روزها تئاتر کشور دارد چه تضمیمنی وجود داشت که نمایش مانند گذشته پرمخاطب باشد آیا به اعتبار محبوبیت و موفقیت گذشته نمایش ریسک اجرای مجدد را پذیرفتید یا اینکه معتقد بودید چنین نمایشی بالاخره راه خودش را بین مخاطبان جدید پیدا می کند.

طهمورث: نسل جدید و قدیم مخاطب نداریم، چون همان موقع هم که من کار را اجرا کردم هم تماشاگران مسن داشتم و هم جوان. هر دو نسل هم داشتند چیزی را تجربه می کردند که در خودشان هم بود اما متوجهش نبودند و الان هم همین است. حتی ممکن است از مخاطبان گذشته نیز تماشاگر امروز نمایش باشند برای اینکه می خواهند ببینند تجربه ای که به دست آورده اند درست بوده و به عمل نشسته یا نه. شاید این کار ناخودآگاه باشد و اصلاً خودشان به این مساله فکر نکنند اما وقتی این قضیه را از لحاظ روانشناختی و جامعه شناسی دنبال کنید به این حرفی که من زدم می رسید.

وقتی می خواهم نمایشی را شروع کنم اول از هر چیز درباره فلسفه و بعد درباره روانشناسی و جامعه شناسی با بچه های گروهم صحبت می کنم چون معتقدم اگر ما نسبت به این مسائل آگاه نباشیم -البته نه اینکه اشراف کامل داشته باشیم- نمی توانیم کاراکتر خودمان را در جامعه به درستی بشناسیم پس اگر کاراکتر درست خودمان را پیدا کنیم، می توانیم به راحتی با آن زندگی کنیم. خب تماشاگر هم همین حالت را دارد و می تواند با دیدن یک نمایش هویت باطن خودش را پیدا کند. فقط آمدن و نگاه کردن کافی نیست بلکه دیدن مهم است، آمدن و شنیدن کافی نیست؛ گوش دادن مهم است. مثالی در این باره می زنم؛ شما تابلویی در منزل یا محل کارتان نصب می کنید اما محال ممکن است که بیشتر از یک هفته آن را ببینید چون دیگر برایتان عادت می شود و فقط از جلویش رد می شوید یعنی موقعیتی که برای لذت بردن ایجاد کرده اید برایتان عادی می شود. حالا فکر کنید تجربه ای که در زندگی به دست آورده اید اگر به مرور مانند نماز خواندمان به عادت تبدیل شود دیگر فایده و معنی ندارد.

این بار هم من اگر تصمیم به اجرای مجدد نمایش گرفتم به این دلیل بود که دنبال نسلی می گشتم که لااقل به این نوع مفاهیم علاقه مند باشد و بخواهد درباره اش حرف بزند و بشنود. دیالوگ های این نمایش از معدود آثاری است که درباره خط به خط و کلمه به کلمه اش فکر شده و معنی خاص خودش را دارد. نمی توانید جمله ای را از نمایش حذف کنید بدون اینکه آسیبی به بخش های دیگر وارد نشود در نتیجه وقتی به این شکل جلو می رویم می توانید تجارب و هویت تاریخی و انسانی مان را بهتر پیدا و کامل تر کنیم.

متأسفانه در جامعه ای زندگی می کنیم که کلمه هویت در آن وجود ندارد و نمی توانیم بگوییم که ما ایرانی هستیم. البته خیلی درباره فرهنگ و هویت گذشته مان پز می دهیم و از فرهنگ و تمدن ۷ هزارساله مان صحبت می کنیم اما هیچ وقت از این ۷ هزار سال که ۲۵۰۰ سالش مدون شده است، استفاده نکرده ایم و نمی کنیم. تا ما تاریخ و پیشنه کشورمان را ندانیم نمی توانیم بگوییم که ایرانی هستیم. مثلاً اگر بخواهید به عنوان شهروند یکی از کشورهایی که نامش را نمی برم پذیرفته بشوید، مجبور هستید به ۱۰۰ سوال مختلف مربوط به فرهنگ این کشور جواب دهید و آن ها را بلد باشید. تمام فرهنگ و هویت این کشور در این ۱۰۰ سوال گنجانده شده چون برای کشورشان ارزش قائل هستند در حالی که ما به ۲ سوال تاریخی کشورمان هم اشراف نداریم!

ادامه دارد...



نویسنده: newsBot
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code
طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان